آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
باغ سفید
شعر.علمی.طنز.پند
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست... بقیه در ادامه مطلب...
ادامه مطلب ... برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم اکنون برای خوب به پا کردن آنچه که می دانم احتیاج به جوانی دارم.... ادم ها می آیند,زندگی می کنند,می میرند و می روند... اما فاجعه ی زندگی تو آن هنگام اغاز میشود که ادمی می رود اما نمی میرد! می ماند... و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین می شود که تو میمیری در حالی که زنده ای... |
|||
![]() |