آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
باغ سفید
شعر.علمی.طنز.پند
کاش مـــی شد سرزمین عــــشق را, در میان گام ها تقـسیم کرد...
کاش مــــی شد با نگاه شاپرک ,عــــشق را بر اسمان تفهیم کرد...
کاش مــــی شد بادوچشم عاطــــفه, قلب سرد اسمان را ناز کرد...
کاش می شد با پری ازبرگ یاس ,تا طلوع سرخ گل پرواز کرد...
کاش مــــی شد با نسیم شامگاه, برگ زرد یاس ها را رنگ کرد...
کاش مـــی شد با خزان قلــب ها, مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد...
کاش می شد در سکوت دشت شب, ناله ی غمگین باران راشنید...
بعد دســـت قطره هایش را گرفــــت ,تا بهـــار ارزوها پر کشید...
کاش مـــی شد مثل یک حس لطیف, لابه لای اسمان پرنـور شد...
کاش مـــی شد چادر شب را کشید, از نقاب شوم ظلمت دور شد...
کاش مـــی شد در میان ژاله ها ,جرعه ای از مهربانی را چشید... در جواب خــوب ها جان هدیه داد, سختی و نامـهربانی را شنید...
ترکم مکن حتی برای یک روز همه ذرات هستي ، محو درروياي بي رنگ فراموشيست . نیا باران زمین جای قشنگی نیست... هيچ وقت ظاهر زندگي ديگران را با باطن زندگي خودتان مقايسه نكنيد...!!!
بقیشو توی ادامه مطلب بخونید.. ادامه مطلب ... موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید !
به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد .
همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد ! ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید ! از مرغ برایش سوپ درست کردند ! گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند ! گاو را برای مراسم ترحیم کشتند . و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر میکرد ...
دختر كنار پنجره تنها نشست و گفـــت فروغ فرخزاد... ادامه مطلب ... یه ضرب المثل کامپیوتری هست که میگه :
دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : شادترین
فکر کنم خدا وقتی داشت دماغ ما ایرانیا رو می آفرید دکمه Caps Lock رو فشار داده بود...
یکی از دوراهیهای زندگی وقتی است که نمیدانید
یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, :: 18:25 :: نويسنده : شادترین
بوی گـــندم مال مــن هرچی که دارم مال تو یک وجب خاک مال من هرچی میکارم مال تو
تنهایی غم انگیزترین واژه است که لحظه های عمرم را با او سپری کرده ام... در تمام شب چراغی نیست حتی ماه خودش را پشت ابرها پنهان کرده است اسمان انقدر ابری است که ستاره ها را نمی توان شمرد امشب شب هم مثل من تنهاست... ادامه مطلب ... یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, :: 17:46 :: نويسنده : شادترین
گفتمش دل میخری؟ پرسید چند؟ گفتمش دل مال تو تنها بخند... خنده کرد و دل ز دستانم ربود تابه خود باز امدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود رد پایش روی دل جا مانده بود...
به یادم هست به یاسی سخت دل بستم چـــه آســـان ریـــخت ودر پـژمـــردن زنبـــق دلــم پـــژمــرد به گل ها دل نباید بست به کوهی گر ببندی دل نه می افتد نه می میرد نه چون بـــرگ خـــزان یکبـار می ریزد بـــه کوهی گــــر ببـــندی دل ودریابی دلت ارام می گیرد بیا وتکیه گاهت کن تو کوه استواری را که در ان سخـــت یاس سرخــم می دارد بیا وتکیه گاهت کن تو کوه پاک ایمان را ***می2نی؟
آیا میدانید:عقاب معمولاً هنگام پرواز، مستقیم به خورشید می نگرد! آیا میدانید: کوه های آلپ در سال حدود یک سانتیمتر بلند می شوند! آیا میدانید: آقایان روزانه ۴۰ تار مو وخانم ها ۷۰ تا موی خود را از دست می دهند! آیا میدانید: قلب میگوها در سر آنها قرار دارد! آیا میدانید: گوش و بینی در تمام طول عمر رشد میکنند! آیا میدانید :مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است که تلویزیون میبینید! !...ایا می دانید:جوانان هندی شادترین و ژاپنی افسرده ترین های جهانند ایا می دانید:فاصله بین مچ دست تا ارنج برابر با طول کف پا است! ایا می دانید:اگر یک ماهی قرمز را در یک اتاق تاریک قرار دهید، کم کم رنگش سفید میشود! آیا میدانید: که تنها موجودی که میتواند به پشت بخوابد ، انسان است!
کوچه
بی تو مهتاب شبی بازاز آن کوچه گذشتم همه تن چشم شــدم خیره به دنبال تو گشـــتم
بقیه شعر در ادامه مطلب... ادامه مطلب ... شب که جوی نقره ی مهتاب بی کران دشـــت را دریاچه مــی سازد من شـراع زورق اندیشه ام را مــی گشایم در بــاد... شب که آوایـــی نمـــی اید از درون خامش نیزار های ابگیر ژرف من امید روشن ام را همچو تیغ افتابی می سرایم شاد... شب که می خواند کسی نومید من ز راه دور دارم چشم با لب سوزان خورشیدی که بام خانه همسایه ام را گم می بوسد!
سنگی که طاقت ضربه های تیشه رو نداره تندیسی زیبا نمی شه. فقط یک بار فرصت داری تا از وجودت تندیس بسازی. پس از زخم تیشه خسته نشو ... زندگی با همه ی وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست اضطراب و هوس و دیدن و نادیدن نیست زندگی جنبش جاری شدن است از تماشاگه اغاز حیات تا به انجاکه خدا می داند...
دل من می سوزد که قناری ها را پر بستند که پر پاک پرستو ها را بشکستند، وکبوتر ها را،آه کبوتر ها را... دل من در دل شب خواب پروانه شدن می بیند مهر در صبحدمان داس به دست خرمن خواب مرا می چیند... شیشه ی پنجره را باران شست! از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست؟ اسمان سربی رنگ... من درون قفس سرد اتاقم بی نگ می پرد مرغ نگاهم تا دور وای باران باران پر مرغان نگاهم را شست... ادامه مطلب ... |
|||
![]() |